حکایت آموزنده استاد ” نبوشیج “
روزی مردی که با ” نبوشیج ” معلم معنوی همسفر بود، وقتی می خواست اسبش را به درختی ببندد بی دلیل برگی را چید.
” نبوشیج ” به او گفت: این کارِ بی دلیل تو سبب می شود تا در آینده ای دور یا نزدیک بازتاب آن به خودت برگردد.
زیرا با این عمل هاله ای ضدگیاه دور تو تشکیل می شود که گیاه آن را احساس می کند، پس گیاهان و درختان از تو خواهند ترسید.
حالا برای اینکه این هالهی ضدگیاه از بین برود، برو از الوهیتِ درون گیاه معذرت بخواه، ولی با او دوست نشو زیرا ما رهگذریم و اگر با او رابطه دوستی برقرار کنی ممکن است هیچ وقت یکدیگر را مجددا احساس نکنید و گیاه از دوری تو خشک شود.
” نبوشیج ” برگ را گرفت و به اسب داد و گفت حالا که اسب آن را خورد تو طبیعت را هدر نکرده ای و برگ به مصرف رسیده است.
دیدگاهی بنویسید